تدکر به...
 
طنزوبامزه
شنبه 12 فروردين 1391برچسب:, :: 4:38 PM ::  نويسنده : soheil sharifi

لاغر و ژوليده است، به خصوص که گفت که مدتهاست که چيزي نخورده. از سر دلرحمي اوردمش خونه و غذاي‌ ديشبي که براي تو درست کردم و

نخوردي گرم کردم و بهش دادم، که دو لُپّه همه را خورد. ديدم که خيلي‌ کثيفه و لباسش پاره پوره است. پيشنهاد کردم که يه دوش بگيره، که پذيرفت. فکر

کردم چند تيکه لباس بهش بدم. اون شلوار جين را که تنگت شده بود و ديگه نميپوشيدي بهش دادم. اون شورتي را هم که براي سالگردمون خريده بودم و

هيچوقت نپوشيدي و گفتي‌ که من اصلا سليقه ندارم بهش دادم. اون پيرهني که خواهرم هديه کريسمس بهت داده بود و هيچوقت نپوشيدي که حرص

اون را در بياري بهش دادم. بعد اون پوتيني که کلي‌ پولش را دادي ولي‌ هيچوقت نپوشيدي چون يکي‌ از همکارات عين اونا داشت را هم دادم بپوشه."

شوهره يه کم مکث کرد و گفت:" نمي‌دوني چقدر خوشحال شد و چقدر تشکر کرد. بعد همينطور که داشت به طرف در ميرفت گفت. ميبخشيد آقا،

چيز ديگه‌اي هست که خانومتون اصلا استفاده نميکنه؟
Very Happy Very Happy Evil or Very Mad Evil or Very Mad Very Happy Very Happy


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب